بدون عنوان
سلام عسل مامان الان دو روزه که بابا رامین رفته و من وتو هر روز با هم تنهاییم اونقدر که تلویزیون نگاه کردم سر درد گرفتم با اینکه بابات هر وقت خونه بود همش توی اتاق بود درس می خوند ولی حداقل خیالم راحت بود که هست ویک دلگرمی بود اما الان واقعا احساس تنهایی می کنم دیشب با رامین حرف زدم امروز هم امتحانش بود ولی از صبح ازش خبری ندارم که امتحانشو چطور داده یک کم استرس دارم خدا کنه که خوب داده باشه فعلا که موبایلش خاموشه اصلا حوصله غذا درست کردنم ندارم الان دو روزه که فقط شام درست کردم اونم چون عمه مژگان شبها می یاد والا اونم نمی خوردم ولی از یک لحاظ خوبه چون تا بابات بیاد می تونم اون دو سه کیلو وزن اضافه رو هم کم کنم که چند وقته اصلا گیر کرده و پ...
نویسنده :
سارا
14:30